کد مطلب:235294 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:195

کرامت 14
شیخ محمد حسین - كه از دوستان مرحوم میرزا محمود مجتهد شیرازی بود [1] - به قصد تشرف به مشهد حضرت رضا علیه السلام از عراق مسافرت كرد و پس از ورود به مشهد مقدس دانه ای در انگشت دستش آشكار شد و سخت او را ناراحت ساخت؛ چند نفر از اهل علم او را به مریضخانه بردند، حراج نصرانی گفت: باید فورا انگشتش بریده شود؛ و گرنه به بالا سرایت خواهد كرد.

ابتدا جناب شیخ قبول نمی كرد و حاضر نمی شود انگشتش را ببرند.

طبیب گفت: اگر فرا بیایی، باید از بند دستت بریده شود؛ شیخ برگشت و درد شدت گرفت؛ شب تا صبح ناله می كرد؛ فردا به بریدن انگشت، راضی گردید.

چون او رابه مریضخانه بردند جراح دستش را دید؛ و گفت: باید از بند دست بریده شود، قبول نكرد و گفت: من حاضرم؛ فقط انگشتم بریده شود. جراح گفت: فایده ندارد و اگر الآن از بند دستت بریده نشود به بالاتر سرایت كرده، فردا باید از كتف بریده شود شیخ برگشت و درد شدت گرفت؛ به طوری كه صبح به بریدن دست راضی شد چون او را نزد جراح بردند و دستش را دید، گفت، به بالا سرایت كرده است و باید از كتف بریده شود و دیگر از بند دست بریدن فایده ندارد، اگر امروز از كتف بریده نشود فردا به سایر اعضاء سرایت كرده به قلب رسیده، هلاك خواهی شد.

شیخ به بریدن دست از كتف راضی نشد و برگشت درد شدیدتر شد و تا صبح



[ صفحه 153]



ناله می كرد و حاضر شد كه از كتف بریده شود؛ و رفقایش او را به طرف مریضخانه حركت دادند تا دستش را از كتف ببرند. در وسط راه، گفت: رفقا!ممكن است در مریضخانه از دنیا بروم؛ اول مرا به حرم مطهر حضرت رضا علیه السلام ببرید. او را به حرم بردند و در گوشه ای از حرم جای دادند.

شیخ گریه ی زیادی كرده، به حضرت رضا علیه السلام شكایت كرده، گفت: آیا سزاوار است زائر شما به چنین بلایی مبتلی شود و شما به فریادش نرسید؟

«و انت الأمام الرؤوف» با اینكه شما رؤف هستی، خصوصا «درباره ی زوار».

پس حالت غشی عارضش شد؛ در آن حال حضرت رضا علیه السلام را ملاقات می كرد؛ آن حضرت دست مبارك، بر كتف او تا انگشتانش كشیده، فرمود: شفا یافتی!

شیح به خود آمد دید دستش هیچ دردی ندارد؛ رفقا آمدند تا او را به مریضخانه ببرند. جریان شفای خود را به دست آن حضرت، به آنها نگفت؛ چون او را نزد جراح نصرانی بردند جراح دستش را نگاه كرده، اثری از آن دانه ندید.

به احتمال آن كه شاید دست دیگرش باشد آن دست دیگر را هم مشاهده كرد و دید كه سالم است؛ سپس گفت:

ای شیخ! آیا مسیح را ملاقات كردی؟

شیخ فرمود: كسی را دیدم كه از مسیح هم بالاتر است و او مرا شفا داد.

پس از آن، جریان شفا دادن امام علیه السلام را نقل كرد.


[1] نقل از كتاب داستانهاي شگفت انگيز شهيد دستغيب، ص 28.